عالمشناسی قبالایی بر پایة اسماء الاهی
ربط بین اسماء الاهی و مراتب عالم یا به دیگر سخن، چگونگی ظهور و بروز اسماء و صفات خداوند در مجالی وجود، موضوعی محوری در شاخة نظری حوزة عرفان است. در این باب، خاصّه مباحث عرفان نظری رایج در قلمرو دو دین یهود و اسلام، از جلوهای بینظیر بهرهمند است که افزون بر گستردگی، قرابت میان آنها را به چشم میآورد. در این گزارش میکوشیم ارتباطی را که اهل عرفان یهودی، قبالا یا کابالا، بین اسماء الاهی و مراتب عالم برقرار میکنند، به سیاقی فهرستگونه بیان نماییم. شایان ذکر است که نظر به محلّ عرضة این تحقیق، بحث ما بیشتر در شأن هفت آسمان خواهد بود.
1) عوالم اربعه و اسم اعظم: اسم اعظم خداوند در آیین یهود، یهوه (יהוה) است، کلمهای که اعراب حقیقی آن، از زمان فساد قوم بنیاسراییل و نخستین ویرانی معبد اورشلیم در سال 597 ق.م، به ارادة الاهی از عامّة یهود مخفی شده است (Shaya, 1971: 147)، گرچه، بنا به یک سنّت، سرّ تلفّظ حقیقی این نام بر اعضای سلسلة طریقت قبالا که چگونگی اعراب این اسم مبارک را سینه به سینه نقل میکردهاند، پوشیده نبوده است (ibid: 147). امروزه در متون پژوهشی غیر فارسی، این نام مقدّس را به اشکالی چون Yahweh، Jehovah و YAHV درج میکنند که از آن میان، صورت اخیر صحیحتر است، زیرا چنان که اشاره شد، به جز خواصّ طریقت، کسی بر اعراب حقیقی این نام اشراف ندارد. نمازگرازان یهودی به هنگام برخوانیِ متون نماز و نیایش نیز هر جا به این نام میرسند، اغلب از کلماتی چون هَشِم (معادل «الإسم» عربی) و اَدُنای (معادل «سیّدی» در زبان عربی) استفاده میکنند. مهمترین نکته در باب این اسم آن است که چهار حرف آن با چهار قلمرو فراخ وجود متناظرند. شرح مطلب این که در قبالا، عوالم اربعه عبارتاند از (ibid: 26):
الف) عُولَم هَئَصیلوت (به صورت هَئَتسیلوت تلفّظ میشود) به معنای «عالمِ فیض» که متناظر است با حرف یود (י)، دلالت دارد بر عالم تکثیر نامهای اصلی الاهی موسوم به سِفیروت یا «اعداد».
ب) عُولَم هبِریئا به معنای «عالمِ ابداع» که با حرف هِ اوّلی (ה) متناظر میشود، عبارت است از محلّ استقرار شِخینا (سکینة الاهی)، مِطَطرُون (معادل فرشتة «روح اعظم») و اَویر (همان مادهالمواد یا اَثیر). طبق توصیفی که در منام روحانی حزقیال نبی(ع) ارائه شده است (عهد عتیق، کتاب حزقیال(ع): 1)، اَویر عنصری ناب و کاملاً لطیف میباشد که مِطَطرُون بر فراز آن روی تختی نشسته است، در حالی که شِخینا چونان نوری بهغایت لطیف گرد او را فرا گرفته است. در این مرتبه، ارواح انسانی، از تلفیق نوری از انوار مِطَطرُون و قطرهای از دریای اَویر به وساطت شِخینا ایجاد میشوند.
ج) عُولَم هَیِصیرا (به صورت هَیِتسیرا تلفظ میشود) به معنای «عالم تشکّل» که در تناظر است با حرف واو (ו)، قلمرو هفت آسمان و ملائکة فزون از شماری است که در آن سکونت دارند. ارواح انسانی، پس از ایجاد در عُولَم هَبِریئا، بدین مرتبه از وجود سرازیر شده، پس از مدّتی درنگ در آسمان هفتم، در زمان مقرّر و مقدّر، از درجات مادون گذر مینمایند و به زمین پای میگذارند.
د) عُولَم هَعَسیّا به معنای «عالم امر مصنوع» که در تناظر با حرف هِ دوّمی (ה) قرار داده میشود، پهنة اشیاء مادّی و محسوسات است که در شش روز آفریده شد.
2) ربط میان اسماء الاهی و آسمانها: عُولَم هَئَصیلوت یا عالم فیض که دربردارندة سِفیروت یا اعداد است، در واقع، محلّ فیضان ده اسم مقدّس است که منشأ تمامی موجودات عالم میباشند. علماء قبالا این اسماء دهگانه را به صورت نمودار، شجره یا انسانی ترسیم میکنند که در آن برخی اسماء بالا و برخی دیگر پایین قرار میگیرند و نیز برخی سمت راست، برخی سمت چپ و مابقی
در ستون میانی. گاهی نیز این اسماء به شکل دوایر متحدالمرکز به نمایش درمیآیند. سِفیروت به مشهورترین صورت خود، بدین نسق ردیف شدهاند: کِتِر («تاج»)، حُخما (خُخما تلفظ میشود، «حکمت»)، بینا («تدبیر»)، حِسِد (به صورت خِسِد تلفظ میشود، «احسان»)، دین («قضا»)، تیفئِرِت («حُسن»)، نِصَح (به صورت نِتسَخ تلفظ میشود، «نصر»)، هُود («جلال»)، یِسُود («ابنا»)، مِلخوت («سلطنت») (Shaya, 1971: 21).
باز بر حسب تناظر، میان اسماء دهگانه و ده مرتبة فروتر از عُولَم هَئَصیلوت، رابطة یک به یک برقرار است، بدین نحو که سه اسم فرازینِ کِتِر، حُخما و بینا به ترتیب در سه وجود مینویی عُولَم هَبِریئا تجلّی میکنند، یعنی در شِخینا، مِطَطرُون و اویر؛ اما هفت اسم فرودین، به ترتیب در هفت آسمان عُولَم هَیِصیرا و نقبای آنها متجلّی میشوند که از قرار زیر میباشند (ibid: Chap. IV):
الف) آسمان هفتم یا عَراووت («ابرها»، «دشتها»)، مجلای اسم حِسِد و مقام «حیات، سلام و سعادت» است و نقیب آن، حضرت مسیح(ع) میباشد. به نظر میرسد مسیحی که در این آسمان جای دارد، همان پیامبر آخرزمانی باشد که وعدة آن به یهودیان و پیروان تمامی ادیان داده شده است. به هر حال، این آسمان، مقرّ حَیّوت (به صورت خَیّوت تلفظ میشود) یا حاملان چهارگانة عرش میباشد که به توصیف حضرت حزقیال(ع) مرتبة بالایی خود، یعنی شِخینا، مِطَطرُونِ نشسته بر عرش و اَویر را بر نوک بالهای گشودة خود حمل میکنند. از تعرّق این فرشتگان، چهار عنصر مینویی روانه میشود که به نوبة خود، سرنمون چهار عنصر زمینیاند. همچنین، این چهار فرشتة اعظم، بر چهار جهت اصلی نظارت دارند.
ب) آسمان ششم یا ماخُون («مکان»)، مجلای اسم دین و مقام «رحمت و ارادة اتّحاد» است و نقیب آن، حضرت موسی(ع) میباشد. در این مقام، مجمعی از هفت فرشته وجود دارد که به نامهای مختلفی خوانده میشوند. مشهورترین نامهای ایشان چنین است: میخااِل(ع)، گَوریاِل(ع)، رِفااِل(ع)، آُوریاِل(ع)، راقواِل(ع)، ساراکیاِل(ع)، رِمِئیاِل(ع). اینان موکّلان ایّام هفته و نیز موظّف به وظایف متکثّر و مختلف مینویی و گیتایی میباشند. ذخایر برف، باران شدید و تگرگ در این جا نهفته است که همگی از مظاهر قهر الاهی هستند، لیکن در بطن خود حاوی رحمت او میباشند. البته این فرشتگان در سایر آسمانها نیز مقام مخصوص دارند.
ج) آسمان پنجم یا ماعُون («اقامت»)، مجلای اسم تیفئِرِت و مقام «عشق و ترحّم» است و نقیب آن، حضرت ابراهیم(ع) میباشد. این مکان، محلّ حضور فرشتگانی موسوم به اُوفنّیم میباشد که تمام امور چرخشی جهان از جمله گردش فصلها از گردش چرخوار آنها نشأت میگیرد. در این پهنه، حضرت ابراهیم(ع)، نور آذرخشوار و خیرهکنندة شریعتی را که از آسمان بالایی منتشی میشود، با ترحّم خویش، به صورت طیفهای رستگاری به سمت چهار جهت اصلی گسیل میدارد.
د) آسمان چهارم یا زِوول («سکونت»)، مجلای اسم نِصَح و مقام «تبرئه و مزیّت» است و نقیب آن، حضرت اسحاق(ع) میباشد. معبد و اورشلیم آسمانی در این جا واقع است. انجمنی عالی از هفتاد نور و دو نور شاهد بر ایشان در این آسمان حضور دارند. چهار فرشته موسوم به سِرافیم در این محلّ سکنی دارند که 72 نور مقدّس از ایشان ساطع میشود. بنا به باور یهودیان، این حضرت اسحاق(ع) بود که قربانیشدن برای خداوند را پذیرفت. از این رو، در واقع این آسمان و بهویژه محراب اورشلیم آسمانی، محلّ تطهیر و عرضة ارواح طیّبهای است که حاضر شدهاند در راه خداوند قربانی شوند.
ه) آسمان سوّم یا شِحاقیم («ابرها»)، مجلای اسم هُود و مقام «نور توحید مطلق» است و نقیب آن، حضرت یعقوب(ع) میباشد. 22 پرتو در این مرتبه از نور یگانة نقیب مقدّس آن ساطع میشود که معرّف 22 حرف الفبای عبری است. در این جا، از دو گونة حَیّوت و اُوفَنّیم فرشتگانی وجود دارند که از همتایان خود به لحاظ رنگ متمایزند. همچنین، فرشتگانی در این محلّ سکونت دارند که
برای تأدیب تارکان نماز و نیایش به زمین نزول میکنند. بین این آسمان و آسمان دوّم، ناهار دینور یا «نهرِ آتش» جاری است که هم برای تعذیب گناهکاران آفریده شده است و هم برای تطهیر ارواح و فرشتگانی که به سمت بالا در حرکتاند.
و) آسمان دوّم یا راقییَع («فلک»)، مجلای اسم یِسُود و مقام «معرفت» است و نقیب آن، حضرت مسیح(ع) میباشد. تجلیّات دیگری از اُوفَنّیم و سِرافیم در این مرتبه ایفای نقش میکنند. از این آسمان، انوار دانایی سرازیر میشود و نیز ارواح به هنگام بازگشت به نزد پروردگار، در این موقف، لباسی بر تن میکنند که معرّف میزان لیاقتی است که به واسطة اعمال خود در زمین کسب نمودهاند. این آسمان، همچنین، مؤیّد نور همة اجرام سماوی است.
ز) آسمان اوّل یا ویلُون («نقاب»)، مجلای اسم مِلخوت و مقام «آغاز ایمان» است و نقیب آن، حضرت یوسف(ع) میباشد. این آسمان، سرشار از فرشتگانی است که «صاحبانِ دیده» نامیده میشوند. این فرشتگان، شامگاهان با غرشهای رعدآسا نابود میشوند و بامدادان دوباره احیاء میگردند. با ایمان به خداوند، روح مؤمن با نور این آسمان متحد میشود.
اینک پرسش این جاست که آیا این مراتب سماوی که به گفتة صریح آیین یهود، با هفت مرتبة بهشت یا عِدِن یکسان میباشند، با هفت مرتبة افلاکی که مطابق با نجوم بابلی، مطابق نامهای کواکب سبعه خوانده میشوند، پیوندی دارند. برای پاسخ بدین پرسش، نخست لازم است بگوییم در زبان عبری، از کواکب سبعه به این ترتیب نام میبرند: شَبَتَئی (زحل)، صِدِق (مشتری)، مَئَدیم (مریخ)، حَمّا (خورشید)، ُنوگَه (زهره)، کُوخاو (عطارد) و لِوانا (ماه). نکته این جاست که وقتی قبالا به تسمیه و معرّفی انوار مختصّ به هر یک از آسمانها مشغول است، از واژگانی بهره میگیرد که عین واژگانی است که در زبان عبری جهت تسمیة کواکب سبعه به کار رفته است. مثلاً، نور آسمان سوّم را نُوگَه یا «درخشش» مینامد که درست همان واژهای که در زبان عبری جهت اشاره به ستارة «زهره» استفاده میشود. همچنین، نور آسمان اوّل را بهصراحت لِوانا مینامند که معادل عبری «ماه» است. چنان که میدانیم، طبق نظم افلاکی بابلی که به یونانیان و از آن جا به هند و کشورهای مسلمان منتقل شد، فلک اوّل، قلمرو ماه است و در فلک سوّم، ستارة زهره مستقرّ میباشد. مشروح این چیدمان افلاکی از پایین به بالا بدین منوال است:
فلک اوّل: ماه
فلک دوّم: عطارد
فلک سوّم: زهره
فلک چهارم: خورشید
فلک پنجم: مریخ
فلک ششم: مشتری
فلک هفتم: زحل
فلک هشتم: ستارگان ثابت
فلک نهم: اطلس
افزون بر این، با نگاهی به «زوهر»، متن اصلی قبالا، به اسامی کواکب دیگر نیز بر میخوریم. از جمله، «زوهر» به هنگام توضیح نور هر یک از آسمانها به کوکبی اشاره میکند که نسبت به خورشید، قرینة فلک مزبور است. به عنوان مثال، هنگام توصیف آسمان اوّل یا فلک ماه، از کوکب زحل نام میبرد (Zohar, Bereshit B, 69) که نسبت به خورشید، قرینة ماه است. به همین ترتیب، در توصیف نور آسمان دوّم یا فلک عطارد، به کوکب مشتری (ibid, 82)، در توصیف نور آسمان سوّم یا فلک زهره، به کوکب مریخ (ibid, 94) و در ذکر اوصاف آسمان چهارم یا فلک خورشید به خود خورشید (ibid, 112) اشاره میکند. پس، آسمانشناسی
قبالایی نیز دستگاهِ افلاکی بابلی را که مشتمل بر هفت فلک کواکب سبعه و دو فلک دیگر است، میپذیرد. بحث در باب دو فلک بالاتر، مناسب این مقام نیست. اما نکتهای که باید در پایان گفت این است که در بادی نظر ممکن است حکم به تناقض کنیم وقتی میبینیم به توصیف این سنّت، هر یک از آسمانها دارای کوکبی مختصّ به خویش است و در عین حال، نور همة اجرام سماوی از آسمان دوّم تأمین میشود؛ لیکن، بطن این دو سخن اشاره به تفکیک ظریفی دارد که باید در مطالعة نجوم کهن مراعات نمود. توضیح آن که شناسندة قدیمی در آنچه به چشم سر میدید، میان دلالت ظاهری یک شیء و دلالت نمادین همان شیء تفاوت قائل میشد. مثلاً، برای یک عارف قبالایی، طبق دلالت ظاهری، تمام اجرام سماوی در مرتبة مادّی و در عُولَم هَعَسیّا قرار دارند که نور جملگی از منبع آسمان دوّم تأمین میگردد. اما طبق دلالت نمادین، تقدّم و تأخّر همین ستارگان نسبت به زمین، حکایت از تقدّم و تأخّری در مراتب هستی دارد و همان طور که حکمای قبالایی در آغاز بخش Bereshit B از «زوهر» تکرار میکنند، «نظم فرودین همانند نظم فرازین است» یا به بیانی دیگر، نظم ظاهری، تصویر نظم باطنی است.. بر این اساس، نوری که مثلاً در آسمان اوّلِ باطنی و معقول قرار دارد، مطابق با نور مستقرّ در فلک اوّلِ نجومی و محسوس و صرفاً به طرزی نمادین، ِلوانا یا «ماه» نامیده میشود و نوری که در آسمان سوّمِ باطنی و معقول در کار است، وفق نور متمکّن در فلک سوّمِ نجومی و محسوس صرفاً به طرزی نمادین، نُوگَه یا «زهره» خوانده میشود.
- کتاب مقدّس
- Schaya (1371), The Universal Meaning of the Kabbalah, Translated from the French by Noncy Pearson ,University Books, Inc,Secaucus.
- http: // www. Kabbalah. info/ engkab/ ehezohar.
لینک اصل مقاله:
http://ensani.ir/file/download/article/20160301133906-9442-83.pdf
دیدگاهتان را بنویسید